خردمند
تو چه میدانی عشق چیست! تو – که هرگز عاشق نبودهای!
عشق همین است، همین حس حریری و بیریا، در بادِ حال و هوای تو.
عشق همین است؛ که با دستِ باز، همواری ِ روزگارم از آن تو باشد و هرچه ماند، مال من. تمام شیرینی کودکیام مال تو! طعم تمام شکلاتهایی که از گنجه و پستو کش میرفتیم، با آن همه دلهره که مبادا کسی بفهمد... شیرینیاش مال تو، دلهرهاش مال من.
عشق این است- حس خوب طرح ریختن برای پیچاندن معلم با سطرهای نانوشته میان سرمشقهای مدرسه و آن حال و هواهای کودکی؛ شیرینی پیچاندن و اضطراب لو رفتن... شیرینیاش مال تو، اظطرابش مال من.
عشق این است- قایم باشکهای کودکی؛ اینکه من همیشه چشم میگذاشتم و تو قایم میشدی. چشم گذاشتنها و پیگشتنهایش مال من، خندهها و شادمانیاش مال تو.
عشق این است- بازی تخته نرد با تاس بیعدد؛ تمام شـِشها مال تو، یکها مال من.
عشق این است- بازی حـُکم و حاکمی از تو، آس پنجم ِ زاپاس ازتو- دست من هم، خالی!
عشق این است- و من هنوزدر پس سالیان، کنج دیوار شب، به یاد آن روزها، با ستارگان تیله بازی میکنم. بادی جاری میشود، حریر حس مرا میرقصاند- تو، چه میدانی عشق چیست! نفس میکشم، عمـــــــــیق! شاید به عطر نفسهایت زنده شوم. تو – که هرگز عاشق نبودهای!
Design By : Pars Skin |